( 123) چون حدیث روى شمس الدین رسید |
|
شمس چارم آسمان سر در کشید |
( 124) واجب آید، چون که آمد نام او |
|
شرح کردن رمزى از اِنعام او |
( 125) این نفس جان دامنم بر تافته ست |
|
بوى پیراهان یوسف یافته ست |
( 126) از براى حق صحبت سالها، |
|
باز گو حالى از آن خوش حالها |
( 127) تا زمین و آسمان خندان شود |
|
عقل و روح و دیده صد چندان شود |
شمس چارم : منجمین قدیم جاى آفتاب را در فلک چهارم می دانستند.
اِنعام:یعنی به کسی نعمت دادن ودر این بیت اشاره است به تربیت وتأثیر روحانی ومعنوی که شمس درمولانا داشته است.ومولانا در جای جای مثنوی ازاین تأثیر بزرگ سخن به میان آورده است.
شمس الدین محمد بن على بن ملک داد تبریزى، معشوق مولانا و کسى که دریاى وجود وى را در جوش و خروش آورد، از مردم تبریز و ابتدا مرید ابو بکر سله باف تبریزى بود و پس از آن بحلقهى مریدان رکن الدین سجاسى در آمد و چون رکن الدین سجاسى مسلم است که تا سال 606 زنده بوده و پس از آن خبرى از وى نداریم پس شمس الدین باید در ربع آخر قرن ششم متولد شده باشد، تاریخ ورود او بقونیه بامداد روز شنبه بیست و ششم جمادى الاخرة سال 642 بود و درین هنگام نزدیک بشصت سال داشت و او تا روز پنج شنبه بیست و یکم شوال سال 643 در قونیه مقیم و هم دم و دمساز مولانا بود، درین هنگام بر اثر بد خواهى و حسد بعضى از مریدان مولانا و خویشان وى بدمشق مسافرت کرد و باز در سال 644 بقونیه باز آمد و تا سال 645 در قونیه اقامت داشت، پایان کار وى معلوم نیست و به احتمال قوى تر او ناپدید شد و دیگر بقونیه باز نگشت، داستان ارادت و عشق مولانا بدین پیر آتش دم هیجان انگیز یکى از عجائب تاریخ تصوف است و هیچ کس نمىتواند به از مولانا آن را شرح دهد، دیوان کبیر مولانا شرح این قصه شور انگیز است.
هرگاه سخن شمس الدین بمیان می آید ،جان مولانا آن چنان بی قرار می گردد که می خواهد از بدن پرواز کند وقالب تهی نماید .
(123) اینجا دیگر حضرت مولوى بىاختیار شده از کنایه صرف نظر کرده نام شمس تبریزى را آشکارا ذکر کرده مىگوید) «شمس تبریزى» که نور محض است آفتابى است از انوار حق. ( 123) وقتى صحبت ما به شمس الدین منتهى شد شمس آسمانى دیگر چهره خود را پنهان نمود.( 124) حالا که اسم مقدس او را بردم بر من لازم است که یکى از رموز انعام و بخششهاى او را بیاد آورم.( 125) اکنون جان من بوى پیراهن یوسف شنیده دامن مرا گرفته و مىگوید.( 126) بیاد معاشرت و صحبت چندین ساله از رمز آن حالات خوش که در خدمتش داشتهایم شمهاى بگو.( 127) بگو تا زمین و آسمان برویت بخندند و عقل و روح و دیده صد مرتبه بزرگ و نیرومند شوند.() من جان خود را مخاطب ساخته در جوابش گفتم اى کسى که از حبیب خود دور افتادهاى و چون بیمارى هستى که از طبیب دور باشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |